از صدای ریزش باران بیدار شدم
به زیر باران رفتم تا وضو بگیرم و بخواهم که بدی هایم را بشوید
سپس که پاک شدم به اسمان نگاه کنم و به سوی خدا لبخندی بزنم
تا کوچکترین فاصله ی بینمان نابود شود
و با هم زیر باران قدم بزنیم
ولی انگار باران ها نیاز است تا گناهان گذشته ام پاک شوند
و هنوز انگار لیاقت زیر باران با تو بودن را ندارم