دیروز با یک دسته گل آمده بود به دیدنم، با یک نگاه مهربون... همون نگاهی که سالها آرزو شو داشتم و از من دریغ می کرد. گریه کرد و گفت دلش برام تنگ شده، ولی من فقط نگاهش کردم... وقتی رفت سنگ قبرم از اشکش خیس شده بود.
............
چهارشنبه 8 خردادماه سال 1387 ساعت 08:14 ب.ظ