درد غربت و تنهایی را حس میکنم با تمام وجود

نظرات 4 + ارسال نظر
سعید پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 04:26 ب.ظ

تنهایی خیلی سخته درکت می کنم

[ بدون نام ] شنبه 20 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 08:35 ق.ظ http://aramedel.blogsky.com

سلام مهربون!

امیدوارم خوب باشی!

یاحق!

بهزاد نوری چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 11:11 ق.ظ http://www.alone-bless-you.mihanblog.com

سلام ...
خوبی ؟
شرمنده که مزاحمت شدم ...
میخواستم بگم که وبلاگم رو برای آخرین بار آپدیت کردم ...
دیگه هر چی بود در مورد نوشین نوشتم ...
تموم شد ...
اگه یه روز هم باز اومدم و دوباره نوشتم ، میدونم که در باره نوشین نمی نویسم ...
به هر حال ...
مواظب خودت باش ...
دوست داشتی سر بزن ...
اگه یه وقت اومدی دوست دارم که آخرین پست وبلاگ رو بخونی و اگه نظری داشتی بنویسی ...
خداحافظ ...
آری اکنون شروع یک پایان است ... پایان با تو بودن و شروع بی تو سرودن ... و چقدر شیرین است و زجر آور ، چنین شروعی و چنان پایانی ...
راستی ممنون که تو این مدت خیلی کم تنهام نمی گذاشتی و به من سر می زدی ....

دانشجو نما یکشنبه 8 بهمن‌ماه سال 1385 ساعت 02:03 ق.ظ http://www.2regard.tk

آخر جمله ها معمولا یه نقطه ای علامتی سه نقطه ای چیزی میزارن ...
تو هم بزار ... از تنهایی در میای .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد