-
عادت شکنی!!!!
چهارشنبه 9 آذرماه سال 1384 10:22
عادت شکنی!!!! مینویسم تا حرفی زده باشم.... تا سکوتم را با تو به گونه ای شکسته باشم
-
سنگدلی
چهارشنبه 9 آذرماه سال 1384 10:19
فرشته از سنگ می پرسه: چرا از خدا نمی خوای انسانت کنه؟ سنگ میگه: هنوز اینقدر سخت نشدم که انسان بشم!
-
لحظه ی خداحافظی
دوشنبه 7 آذرماه سال 1384 13:21
لحظه ی خداحافظی در آغوشم فشردمت... اشک چشمام جاری شد به خدا سپردمت.... دل من راضی نبود به این جدایی نازنین..... عزیزم منو ببخش اگه یه روز آز ردمت
-
دل تنگی
دوشنبه 7 آذرماه سال 1384 13:20
من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که می بینم بد اهنگ است
-
تاوان
دوشنبه 7 آذرماه سال 1384 10:37
مرگ تاوان عشق است
-
خداحافظی
دوشنبه 7 آذرماه سال 1384 10:22
سحرگاهان که تابوتم به روی دوش یاران رهسپار منزل جاوید می گردد تو هم ای سنگدل ای بی وفا از خانه بیرون ای بگو رفتی خداحافظ
-
خداحافظی
دوشنبه 7 آذرماه سال 1384 10:22
سحرگاهان که تابوتم به روی دوش یاران رهسپار منزل جاوید می گردد تو هم ای سنگدل ای بی وفا از خانه بیرون ای بگو رفتی خداحافظ
-
مرگ
شنبه 5 آذرماه سال 1384 12:46
ای کسانی که مأمور دفن من هستید مرا در تابوت سیاهی بگذاریدتا همه بدانند سیاه بخت بوده ام دستان مرا باز بگزارید تا همگان بدانند دست خالی از دنیا رفتم. موهایم را اشفته بگزارید تا همگان بدانند دست نوازش برسرم کشیده نشده است. چشمانم رامرا باز بگزارید تا همگان بدانند چشم انتظار از دنیارفته ام. بروی قلبم تکه یخی بگذارید که...
-
اشک
شنبه 5 آذرماه سال 1384 12:37
هیچکس لیاقت اشک های تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمی شود
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 آبانماه سال 1384 16:15
دلم برای تنهایی اشک هایم می سوزد
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 شهریورماه سال 1384 13:07
عشق قلبم ادامه خواهد داد همیشه با آن هر شب در رویاهایم تو را می بینم احساست می کنم اینگونه است که تو را می شنا سم اینگونه باش علرغم پیچ و خمهای دور و فاصله کهکشانهایی که بین ماست بیا و خودت را به تماشابگذار اینگونه باش نزدیک دور هر کجا که باشی ایمانم را از دست نخواهم داد اگر چه شبها بسیار سختند ادامه خواهم داد که...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 شهریورماه سال 1384 13:27
دهکده عشق کاش در دهکده عشق فراوانی بود توی بازار صداقت کمی ارزانی بود کاش اگر گاه کمی لطف به هم می کردیم مختصر؛ساده و پنهانی بود
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 شهریورماه سال 1384 13:24
بودن گر بدین سان زیست باید پست من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوائی نیاویزم بر بلند کاج خشک کوچه بن بست گر بدین سان زیست باید پاک من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود، چون کوه یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 شهریورماه سال 1384 21:58
منتظر نباش که شبی بشنوی که از این دلبستگی های ساده دل بریده ام. یا به ستاره ی دیگری در اسمان سلام کرده ام. توقعی از تو ندارم.اگر دوست نداری در همان دامنه های دور رویا بمان! چراغ ها را هم ببر. همین سو سوی تو از این سوی پرده ی دوری برایم کاقی است
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 مردادماه سال 1384 19:35
من اینجا بس دلم تنگ است وهر سازی که می بینم بد آهنگ است
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 مردادماه سال 1384 12:24
وهم من هنوز مسافر گذشته ام من برای فرار ثانیه ها هنوز فرصت دارم من کشتی اشکها یم را در طو فان بی کسی ام گم کرده ام من روح عاصی و پر شورم را میهمان غمکده ی یاسها کرده ام شاید اگر آ فتابی تر میدیدم شاید اگر حباب اندوهم را باد ندزدیده بود به وسعت بی انتهای آسمان سو گند می خوردم ..که غرورم هنوز هم آبی ست آه اگر آسمان کمی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 مردادماه سال 1384 12:53
آنکه می آید، نخواهد ماند. آنکه خواهد ماند،آنکه می خوا هد بماند، انکه میماند... نمی آید!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 مردادماه سال 1384 12:50
من تنها مانده ام.. من در این برهوت پر عطش تنها مانده ام و در میان این همه آشنا غریب.سرمای تنهایی مغز استخوانم را می سو زاند و لرزش پلکهایم خواب را از من ربوده است.می خواهم بخوابم،می خواهم بخوابم شاید خواب دریا ببینم..حتی اگر سراب باشد.مدتهاست دریا ندیده ام نمی توانم،پشت پلکهایم تاریکتر از همه شبهاست.جایی را نمی بینم،...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 مردادماه سال 1384 12:41
رفتی نموندی بی وفا. انگار اثر نداشت دعا قلب منو شکستیا . قصه نخور فدای سرت فدای سرت فدای سرت گفتی که چاره سفره . گفتی که دعات بی اثره نگاهم از رو ت بدره . قصه نخور فدای سرت فدای سرت فدای سرت فدای سرت اگه من خیلی تنهام . فدای سرت اگه گریونه چشمات فدای سرت اگه دلمو شکستی .میگن عاشقه یکی دیگه هستی فدای سرت اگه من خیلی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 مردادماه سال 1384 12:39
هنگامی که به تو نیاز دارم چشمهایم را می بندم و با توهستم ودوست دارم که خودم را به تو بسپارم وضربان قلبم بالا می رود... واینگونه عشق مرا در شب و روز گرم نگه می دارد
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 مردادماه سال 1384 12:19
دوست داشتی به جای خورشید تو آسمون بودی؟ همه جا رو از اون بالا می دیدی،برای همه نور و انرژی می فرستادی،با ستاره ها و ابرهای آسمون گپ می زدی و … ولی همیشه از گرمای خودت عرق می ریختی؟!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 مردادماه سال 1384 12:13
سال هاست که بودن را تجربه می کنم ، اما هنوز نتوانستم درک کنم که نبودن من چه تاثیری می تواند بر چرخه عظیم جهان وارد کند؟سال هاست که بودن را تجربه می کنم ، اما هنوز به یقین نرسیده ام . من با شخصیت های مختلف ساخته شده در ذهن دیگران هم ذات پنداری می کنم و یا از آنها به شدت دور می شوم . با آنها و یا در واقع در درون آنها ،...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 مردادماه سال 1384 12:12
شگفتا ...!! وقتی بود . نمیدیدم ..! وقتی میخواند . نمیشنیدم ...! وقتی دیدم که نبود !؟ وقتی شنیدم که نخواند !؟ چه غم انگیز است که وقتی چشمه ای صاف و زلال در برابرت میجوشد و میخواند و مینالد . تو تشنه آتش باشی و نه آب ..... و چشمه که خشکید ... چشمه که از آن آتش که تو تشنه آن بودی بخار شد و به هوا رفت و آتش کویر را تافت و...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 مردادماه سال 1384 12:06
خدایا به هر که دوست می داری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است و به هر که دوست تر می داری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر ! معلم عزیزم علی شریعتی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 مردادماه سال 1384 11:49
bar sang gabr man banavis khasteh bod ahle zamin nabod namazash namazash shakasteh bod barsang gabr man banavis shisha bod tanha az in nazar ke sara pa shakasteh bod bar sang gabreh man banavis pak bod chashman eo daem az ashk shosteh bod bar sang gabreh man banavis in darakht eomre barae tabar va tisha dasteh bod bar...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 مردادماه سال 1384 23:02
سادگی مرا ببخش که خویش را تو خوانده ام برای برگشتن تو به انتظار مانده ام سادگی مرا ببخش که دلخوش از تو بوده ام تو را به انگشتر شعر مثل نگین نشانده ام به من نخند و گریه کن چرا که جز نیاز تو هرچه نیاز بود و هست از در خانه رانده ام اگر به کوتاهی خواب خواب مرا سایه شدی به جرم آن داغ عطش بر لب خود نشانده ام گلوی فریاد مرا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 مردادماه سال 1384 23:01
سادگی مرا ببخش که خویش را تو خوانده ام برای برگشتن تو به انتظار مانده ام سادگی مرا ببخش که دلخوش از تو بوده ام تو را به انگشتر شعر مثل نگین نشانده ام به من نخند و گریه کن چرا که جز نیاز تو هرچه نیاز بود و هست از در خانه رانده ام اگر به کوتاهی خواب خواب مرا سایه شدی به جرم آن داغ عطش بر لب خود نشانده ام گلوی فریاد مرا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 مردادماه سال 1384 22:59
مه چیست؟ شاید ابرهایی از خیال های یک آدم خیال پرداز باشد... شاید تکه هایی از ریش بابانوئل باشد که باد آنها را برده... شاید بخار دهان یک آدم در یک روز سرد باشد... شاید بخاری باشد که از قوری بیرون می آید... و شاید منم!!!! منی که در انتظار دود شدم!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 مردادماه سال 1384 22:59
مه چیست؟ شاید ابرهایی از خیال های یک آدم خیال پرداز باشد... شاید تکه هایی از ریش بابانوئل باشد که باد آنها را برده... شاید بخار دهان یک آدم در یک روز سرد باشد... شاید بخاری باشد که از قوری بیرون می آید... و شاید منم!!!! منی که در انتظار دود شدم!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 مردادماه سال 1384 22:58
یا علی دریاب این اسی و رسوای جهان یا علی رحـمـی نـما بـر ایـن اثیر نـا تـوان