نیستم. | |
روی پیشانی سرد تو راه میروم. میخواهم آنچه که پشت پیشانی ات پنهان شده را کنکاش کنم. بلکه خودم را در خاطراتت پیدا کنم... هستم آیا؟ | |
همیشه از فاصله می ترسیدم
از فاصله بین من و خودم
بین خودم و خودت
...
تو اومدی به من نزدیک شدی
من و از خودم جدا کردی
وقتی خوب دور شدیم
رفتی و دور شدی
وقتی داد زدم:
کجا می ری ؟تنهام نذار
گفتی:
تو دیگه خودت نیستی...
تو مهمان تمام لحظه های منی در حالی که من برای چند دقیقه بودن دست و پا می زنم...
|
تولد عزیزترینم نزدیکه ولی من ازش خیلی دورم
عادت شکنی!!!! | |
مینویسم تا حرفی زده باشم.... تا سکوتم را با تو به گونه ای شکسته باشم |
عادت شکنی!!!! | |
مینویسم تا حرفی زده باشم.... تا سکوتم را با تو به گونه ای شکسته باشم |
فرشته از سنگ می پرسه:
چرا از خدا نمی خوای انسانت کنه؟
سنگ میگه:
هنوز اینقدر سخت نشدم که انسان بشم!