چرا خانه کوچک ما سیب نداشت

تو به من خندیدی
و نمی دانستی
با چه دلهره
سیب را از باغچه همسایه دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو
افتاد به خاک
تو رفتی و
صدای خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد ازارم
و من اندیشه کنان
سخت در این پندارم
که چرا خانه کوچک ما
سیب نداشت

نیستم

نیستم.

روی پیشانی سرد تو راه میروم.

میخواهم آنچه که پشت پیشانی ات پنهان شده را کنکاش کنم.

بلکه خودم را در خاطراتت پیدا کنم...

هستم آیا؟

من تو بودم و تو من

کاشکی من تو بودم و تو من ٬ آنوقت می‌فهمیدی ......

شکستن دل

خنده تلخه آدما همیشه از دلخوشی نیستگاهی شکستن دلی کمتر از آدم کشی نیست

من...خودم...تو...

همیشه از فاصله می ترسیدم

از فاصله بین من و خودم

بین خودم و خودت

...

تو اومدی به من نزدیک شدی

من و از خودم جدا کردی

وقتی خوب دور شدیم

رفتی و دور شدی

وقتی داد زدم:

کجا می ری ؟تنهام نذار

گفتی:

تو دیگه خودت نیستی...

بودن

 

تو مهمان تمام لحظه های منی

در حالی که من 

برای چند دقیقه بودن دست و پا می زنم...

 

عاشق

 دیشب غزلی سرود عاشق شده بود با دست و دلی کبود عاشق شده بود افتاد و شکست و زیر باران پوسید آدم که نکشته بود عاشق شده بود

شادی و غم

وقتی شادی اروم بخند تا غم بیدار نشه وقتی غمکینی اروم کریه کن تا شادی نا امید نشه

حقیقت سیاه

 یک راستگویی ساده این بار باعث جدایی ما شداین بار ضامن تداوم دوستی مافقط دروغ بود

فاصله

اه ! که چقدر فاصله ی ما دور است.

فکر می کنم هیچ وقت نرسی

و من در کنار این دنیا تنها بمانم

و تو همیشه منظره ی من باشی ؟!

تولدت مبارک

دوری

تولد عزیزترینم نزدیکه ولی من ازش خیلی دورم

عادت شکنی!!!!

عادت شکنی!!!!

 

مینویسم تا حرفی زده باشم....

                              تا سکوتم را با تو به گونه ای شکسته باشم

عادت شکنی!!!!

عادت شکنی!!!!

 

مینویسم تا حرفی زده باشم....

                              تا سکوتم را با تو به گونه ای شکسته باشم

سنگدلی

فرشته از سنگ می پرسه:

چرا از خدا نمی خوای انسانت کنه؟

سنگ میگه:

هنوز اینقدر سخت نشدم که انسان بشم!

 

 

لحظه ی خداحافظی

لحظه ی خداحافظی در آغوشم فشردمت...

اشک چشمام جاری شد به خدا سپردمت....

دل من راضی نبود به این جدایی نازنین.....

عزیزم منو ببخش اگه یه روز آز ردمت