جیرجیرک به خرس میگه: دوسـتـت دارم خرس میگه: الان وقت خواب زمستونیه بعدا صحبت میکنیم، خرس رفت خوابید، وقتی بیدار شد اثری از جیرجیرک نبود خرس نمیدونست عمر جیرجیرک سه روزه ..........
این جا جای من نیست بر روی این زمین غریبم
این اسمان سقف خانه ی من نیست نباید به این جا می امدم
این جا تبعیدگاه من است چه گناهی مرا به این غربت دور رانده است
نیستم. | |
روی پیشانی سرد تو راه میروم. میخواهم آنچه که پشت پیشانی ات پنهان شده را کنکاش کنم. بلکه خودم را در خاطراتت پیدا کنم... هستم آیا؟ | |
همیشه از فاصله می ترسیدم
از فاصله بین من و خودم
بین خودم و خودت
...
تو اومدی به من نزدیک شدی
من و از خودم جدا کردی
وقتی خوب دور شدیم
رفتی و دور شدی
وقتی داد زدم:
کجا می ری ؟تنهام نذار
گفتی:
تو دیگه خودت نیستی...
تو مهمان تمام لحظه های منی در حالی که من برای چند دقیقه بودن دست و پا می زنم...
|
تولد عزیزترینم نزدیکه ولی من ازش خیلی دورم
عادت شکنی!!!! | |
مینویسم تا حرفی زده باشم.... تا سکوتم را با تو به گونه ای شکسته باشم |